English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4679 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
latest event time U دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
latest U تازه گذشته اینده
latest U دیر رس
sup.latest or last U دیر رس اخیر
latest U دیر
sup.latest or last U تازه گذشته
sup.latest or last U اخری مرحوم
at latest U منتها
soon or latest U دیر یا زود
what is the latest U خبر تازه چه دارید اخرین خبرچیست
sup.latest or last U دیر اینده
at latest U منتهی
sup.latest or last U دیر
at the latest [postpositive] <adv.> U منتهی
on monday at latest U منتهی تا دوشنبه
at the latest [postpositive] <adv.> U تا
What is the latest news? U آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
This is the latest mens fashion. U این آخرین مد لباس مردانه است
She was dressed in the latest fashion . U آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
event U رویداد
event U ماوقع
non-event U رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
event U عمل یا فعالیت
event U حادثه
In the event I do not come. U درصورتیکه نیابم ؟( نیامدم )
event U واقعه
non-event U نارویداد
event U مسابقه
event U پیشامد سرگذشت
event U اتفاق
in the event that U هرگاه
in the event that U چنانکه
in the event of U درصورت
in the event that U درصورتیکه
subsequent to that event U پس ازان رویداد
jumping event U مسابقه پرش با نیزه یاارتفاع یا طول
circumstantial event U واقعه ضمنی
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
exogenous event U رویداد برونی
to disinvite somebody from an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
to be in attendance [at an event] U حضور داشتن [در مراسمی ] [اصطلاح رسمی]
fortuitous event U حادثه جبری حادثه تصادفی
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
fortuitous event U حادثه قهری
supervening event U حادثه طاری
in any case (event) <idiom> U مطمئنا
event horizen U افق رویداد
endogenous event U رویداد درونی
event file U پرونده رویدادها
one day event U مسابقه پرش یک روزه
event focus U که در حال دریافت پیام از یک عمل یا رویداد است
event driven U برنامه کامپیوتری یا فرآیند که هر مرحله اجرا مربوط به عملیات خارجی است
field event U مسابقه پرشهای طول وارتفاع و بانیزه مسابقههای پرتاب وزنه و دیسک و چکش
event scheduling U زمان بندی رویدادها
event handler U گرا
horizontal event numbering U شماره گذاری افقی وقایع
black swan event U رویداد نادر و پیش بینی ناپذیر
to withdraw the invitation to an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
Good for you. Lucky you. There are only two possibilities(alternatives)In any event(case). At any rate. U درهر حال
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
There is yet time. U هنوز وقت هست.
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
four-four time U چهارهچهارم
three-four time U نت
at the same time U در عین حال
at the same time U ضمنا"
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
all-time U بالا یا پایینترین حد
all-time U بیسابقه
all-time U همیشگی
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
against time U رکوردگیری
against time U تایم گیری
many a time U چندین بار
time in U ادامه بازی پس از توقف
behind time U دیر
take your time U عجله نکن
at the same time U در ان واحد
time will tell U در آینده معلوم می شود
many a time U بارها
one-time U سابق
one-time U قبلی
time is up U وقت گذشت
It's time U وقتش رسیده که
one-time U پیشین
behind time U بی موقع
what is the time? U وقت چیست
i time U time Instruction
about time <idiom> U زودتراز اینها
all the time <idiom> U به طور مکرر
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
one at a time U یکی یکی
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
At the same time . U درعین حال
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
off time U وقت ازاد
off time U مرخصی
old time U قدیمی
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
Our time is up . U وقت تمام است
once upon a time U روزگاری
once upon a time U یکی بودیکی نبود
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
for the time being U عجالت
from this time forth U ازاین پس
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین ببعد
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
two-two time U نتدودوم
from time to time U گاه گاهی
from time to time U هرچندوقت یکبار
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
at another time U در زمان دیگری
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
time out <idiom> U پایان وقت
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
out of time U بیجا
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U ثیر قرار میدهد
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
two time U دو حرکت ساده
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
just in time U درست بموقع
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
some time U یک وقتی
some time U مدتی
some time or other U یک وقتی
some time or other U یک روزی
time U TIفرمان E
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U وقت قرار دادن برای
time U مدت
time U عهد
time U مدروز
time U روزگار
time U ایام
time U زمانه
time U هنگام
time U فرصت مجال
time U گاه
time U زمان
time U وقت
specified time U وقت معین
time [s] <adv.> U بار
time U وقت معین کردن
time U متقارن ساختن
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U فرصت موقع
time U فرصت
time U تایم
time U ساعتی
time U زمانی موقعی
time [s] <adv.> U دفعه
what is the time? U چه ساعتی است
any time <adv.> U درهمه اوقات
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com